راز فاصله‌ در بین‌الحرمین و صفا و مروه چیست؟

راز فاصله‌ در بین‌الحرمین و صفا و مروه چیست؟


این یک واقعیت است که فاصله حرم امام حسین(ع) با حرم حضرت عباس(ع) و فاصله بین صفا و مروه معادل 378 متر است. 


ازدرب شرقی حرم مطهرامام حسین علیه السلام خارج شده وارد بین الحرمین که می شوی و از آنجا که عبور کرده وارد حرم اباالفضل العباس علیه السلام می شوی، فاصله بین دو بارگاه حدود 378 متراست و هنگامی که در حال سعی بین صفا و مروه هستی باید همین فاصله را طی کنی.



گفتنی است بین الحرمین میدان جنگ در روز عاشورا بوده و نزدیک حرم اباالفضل العباس علیه السلام محل استقرارسپاهیان یزید لعنه الله علیه بوده است.



گردآوری: گروه اینترنتی تاجریانمنبع:جهان


ابن ملجم و قطام چگونه قصاص شدند؟

ابن ملجم و قطام چگونه قصاص شدند؟


قدس انلاین_مصطفی لعل شاطری: عبدالرحمن بن عمرو بن ملجم مرادی، معروف به ابن ملجم، یکی از خوارج بود که به قصد به شهادت رساندن حضرت علی (ع) به کوفه آمد و به تحریک قطام، به این کار بیشتر ترغیب گردید و سرانجام در روز نوزدهم ماه مبارک رمضان نقشه ی شوم خود را بجا آورد، ولی گویا خوشحالی او دوام نیاورد و در اندک مدتی به جزای کار خود رسید، به نحوی که حتی پس از مرگ دائم العذاب گردید!؟

ابن ملجم مرادی که دارای نسبی عربی و از قبیله بنی مراد بود، قرآن و اسلام را از معاذ پسر جبل فراگرفته و در پی آن عمروعاص را در امر فراگیری قرآن یاری داد و در فتح مصر همراه عمروعاص قرار گرفت. پس از فتح مصر، ابن ملجم مدتی در آن سرزمین به تعلیم قرآن و فقه پرداخت و پس از به خلافت رسیدن علی (ع)، ابن ملجم با حضرت بیعت نمود و در جنگ جمل حاضر بود ولی پس از ماجرای حکمیت به خوارج پیوست و در پی آن ابن ملجم، عمرو پسر بکیر و برک پسر عبدالله گردهم آمدند و در مکه تصمیم گرفتند که در شب قدر؛ علی، معاویه و عمروعاص را به قتل برسانند و از این رو ابن ملجم راهی کوفه گردید و در آنجا عاشق دختری زیباروی به نام «قطام» گردید! (حوادث الایام: 221)


قطام که بود؟بنا بر آنچه که در منابع تاریخی ذکر شده است؛ قطام، دختر علقمه بن شحنه عدی از قبیله تیم الرباب بوده است به نحوی که صورت زیبا و چهره ی دلربای قطام، او را شهره شهر کرده بوده به طوری که او را «ماه روی کوفه» لقب داده بودند، ولی او از کسانی بود که بعد از واقعه نهروان و کشته شدن برادر و پدرش در زمره مخالفان حضرت علی (ع) قرار گرفت. وی دختری حیله گر، مکار و پیوسته درصدد انتقام خونی از قاتلان پدر و برادرش بود و به نقلی او به همراه حزب قائم، که به رهبری عبدالله بن وهب راسبی بود، جنگ با علی (ع) را جهاد، و خون آن حضرت را مباح می دانستند، از این رو پس از ملاقات ابن ملجم با قطام، قطام وی را ترغیب نمود و با وعده هایی وی را در کار خود استوارتر نمود. (تاریخ خمیس: 281؛ خوارج: 102)


لعنتی عجیب برای ابن ملجم!در روایتی از امام صادق (ع) آمده است که پیامبر (ص) فرموده اند: در شب معراج چون به آسمان پنجم رسیدم صورت علی بن ابی طالب (ع) را در آنجا مشاهده کردم. گفتم: ای جبرئیل؛ این چه صورتی است؟
عرض کرد: یا محمد؛ فرشتگان خواهش کردند که از مشاهده جمال حضرت علی (ع) بهره ببرند و عرض کردند: خداوندا؛ فرزندان آدم در دنیا هر صبح و شب به مشاهده ی جمال علی (ع) مشغول هستند، پس ما را نیز به زیارت و دیدن چهره ی ایشان، به مقداری که اهل دنیا به این سعادت دسترسی دارند، بهره مند فرما.
پس حق تعالی صورت آن حضرت را از نور مقدس خود آفرید و صورت علی (ع) نزد ایشان است که در شب و روز او را زیارت می کنند و هر بامداد از مشاهده ی چهره ایشان متمتع و بهره مند می گردند.


آنگاه امام صادق (ع) فرمود: هنگامی که ابن ملجم ضربت خود را بر سر مبارک آن حضرت فرود آورد، مانند همان ضربت بر صورتی که نزد فرشتگان بود نقش بست و پس از آن هر بامداد و شامگاه که ملائکه آن صورت را زیارت می نمودند، بر ابن ملجم لعنت می فرستند و این امر به طور پیوسته تا روز قیامت ادامه دارد. (حیات القلوب: 282؛ قطره ای از معجزات چهارده معصوم: 121)


قصاصی سخت!در تاریخ آمده است که حضرت علی (ع) در آخرین ساعات زندگی به مدارا با ابن ملجم فرزندانش را وصیت فرمود و پس از وفات امیرالمومنین علی (ع)، ابن ملجم را برای قصاص نزد امام حسن (ع) آوردند و ایشان نیز با یک ضربه شمشیر ابن ملجم را قصاص فرمود و این واقعه در 21 رمضان روی داد و چنانچه مشهور است ام الهیثم دختر اسود نخعی جنازه ی او را گرفته، آن را به آتش کشید. (ارشاد، ج1: 22؛ بحارالانوار، ج42: 232، 246، 298)
اما قطام دختری که لقب زیباروی کوفه را یدک می کشید عاقبتی بهتر از ابن ملجم نیافت به نحوی که آمده است بعد از کشته شدن ابن ملجم، مردم به سوی قطامِ ملعونه فاسقه هجوم آوردند و او را با شمشیر به درک فرستادند و جنازه اش را بیرون کوفه سوزانیدند. (بحارالانوار، ج42: 298؛ انوار العلویة: 390؛ نفائح العلام: 410)


مکان قبر ابن ملجمدرباره ی مکان و جایگاه قرار گرفتن قبر ابن ملجم از ابن بطوطه، سیاح معروف نقل شده است که: هنگامی که به کوفه مسافرت کردم، در غربی جبانه کوفه، در زمینی سرتاسر سفید، زمینی بسیار سیاه دیدم و از روی کنجکاوی علت آن را پرسیدم، و چون به تحقیق مشغول شدم مردم آن دیار گفتند: اینجا قبر ابن ملجم، قاتل حضرت علی (ع)، است و عادت اهل کوفه این است که هر سال هیزم زیادی در سر قبر ابن ملجم جمع می کنند و به مدت 7 روز آن ها را در این مکان می سوزانند. (رحلة ابن بطوطه: 147؛ نفائح العلام: 409؛ تقویم شیعه: 293)


مسلمان شدن یک راهب با دیدن عذاب ابن ملجم!یکی از عذاب های ابن ملجم که پس از مرگ او، از سوی خداوند نازل گردید، توسط پرنده ای صورت می گرفت، به نحوی که شیخ راوندی با استناد از حسن بن محمد، معروف به ابن رفا، در کوفه روایت کرده است: یک روز وقتی در مسجدالحرام بودم دیدم مردم در مقام حضرت ابراهیم (ع) جمع شده اند و در آن جا یک مرد نشسته بود. از مردم سؤال کردم که آن مرد کیست؟ به من گفتند: آن یک راهب است که اسلام آورده است.


راوی می گوید: به او نزدیک شدم و یک پیرمرد با عبای پشمی را دیدم که در مقام حضرت ابراهیم نشسته بود و شنیدم که می گفت: من رئیس راهبان در صومعه هستم. روزی پرنده ای شبیه عقاب دیدم که یک قسمت از بدن یک نفر را از حلقومش را بیرون انداخت، پس قسمت دیگرش را بیرون انداخت تا وقتی که آن ها تبدیل به یک انسان کامل شدند. پس من از آن شخص سؤال کردم: تو چه کسی هستی؟ هیچ جوابی به من نداد. به او گفتم: تو را قسم می دهم به آن کسی که تو را آفرید، به من بگو تو چه کسی هستی؟


او گفت: من ابن ملجم مرادی هستم، به او گفتم تو چه گناهی نموده ای که به طور پیوسته تکه های بدنت را این پرنده پس می اندازد و مجدد از هم جدا کرده و فرو می برد؟
به من گفت: من قاتل علی بن ابی طالب هستم، و به خاطر همین خداوند این پرنده را قرار داده تا هر روز با این کار مرا عذاب نماید.
راهب می گوید: در حال حرف زدن بودیم که یکباره همان پرنده آمد و آن را قطعه قطعه برداشت تا وقتی که همه ی قسمت های او را برداشت و من منتظر شدم تا وقتی که پرنده پایین آمد و آن را آورد و مجدد از بدن خود تکه های او را خارج نمود. پس از او سوال کردم: علی بن ابی طالب (ع) کیست؟ جواب داد: علی بن ابی طالب (ع) پسر عمو و وصی پیامبر اسلام، حضرت محمد مصطفی (ص) است. (مدینة المعاجز، ج1: 544، حدیث 540)


انتهای خبر/ قدس آنلاین / کد خبر: 142184

راز‌ضریح شش گوشه امام‌حسین(ع)

 راز‌ضریح شش گوشهٔ امام‌حسین (ع)

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی حج، چرا برخلاف ضریح و مرقد امامان دیگر، ضریح مرقد مطهر سیدالشهدا (ع) شش گوشه ساخته شده است.


در این باره روایت‌های‌گوناگونی وجود دارد اما مجموع این روایت‌ها و آنچه نزدیکتر به منطق به نظر می‌رسد، آن چیزی است که شیخ‌مفید (ره) در کتاب «الاشارات» آورده است.


او در بخشی از این کتاب نام ۱۷ نفر از شهدای بنی‌هاشم در روزعاشورا را ذکر کرده و نوشته است آنان پایین‌پای آن حضرت در یک قبر‌گود دفن شدند و هیچ اثری از قبر آنان نیست و فقط زائران با اشاره به زمین در طرف پای امام (ع) آنان را زیارت می‌کنند و علی‌بن‌الحسین (ع) «علی اکبر» از جمله آنان است، برخی گفته‌اند محل دفن «علی‌اکبر» نسبت به قبر امام حسین (ع) نزدیک‌ترین محل است.



در بعضی از روایات‌دیگر از جمله کتاب «کامل الزیارات» جعفربن‌محمدقمی هم آمده است، امام سجاد (ع) با قدرت (امامت و ولایت) به کربلا آمد و بنی‌اسد را سرگردان یافت، چون که میان سرها و بدنها جدا افتاده بود و آنها راهی برای شناخت نداشتند، امام زین‌العابدین (ع) از تصمیم خود برای دفن شهیدان خبر داد، آنگاه جانب جسم پدر رفت، با وی معانقه کرد و با صدای‌بلند گریست، سپس به سویش رفت و با کنار زدن مقدار کمی خاک قبری روی آن نوشت (هذا قبرالحسین‌بن‌علی‌ابن‌ابی‌طالب الذی قتلوه عطشانأ غریبأ) این قبر حسین‌ابن‌علی‌ابن‌ابی‌طالب است.



آن حسینی که او را لب تشنه و غریبانه کشتند، پس از فراغت از دفن پدر به سراغ عمویش عباس (ع) رفت و آن بزرگوار را نیز به تنهایی به خاک سپرد.


سپس بنی‌اسد دستور داد تا دو حفره آماده کنند، در یکی از آنها بنی‌هاشم و در دیگری سایر شهیدان را به خاک سپردند، نزدیک‌ترین شهیدان به امام‌حسین (ع) فرزندش علی‌اکبر (ع) است.



امام‌صادق (ع) در این باره به عبدالله‌بن‌حماد‌بصری فرموده است امام‌حسین (ع) را غریبانه کشتند، بر او می‌گرید کسی که او را زیارت کند غمگین می‌شود و کسی که نمی‌تواند او را زیارت کند دلش می‌سوزد برای کسی که قبر پسرش را در پایین پایش مشاهده کند.


بنابراین به نظر می‌رسد گوشه‌های‌اضافی ضریح امام‌حسین (ع) محل دفن پسر‌بزرگ ایشان حضرت علی‌اکبر (ع) است و محل دفن نوزاد شش ماهه اباعبدالله‌الحسین (ع) یعنی علی‌اصغر نیز روی سینه پیکرمطهر امام‌حسین (ع) است.


آنکه زیارتش روزی را زیاد و حاجات را برآورده می‌کند

زیارت امام حسین(ع)
مشرق- امام محمد باقر علیه السلام فرمودند:

حسین، بزرگ مرد کربلا، مظلوم و رنجیده خاطر و لب تشنه و مصیب زده به شهادت رسید. پس خداوند، به ذات خود، قسم یاد کرد که هیچ مصیبت زده و رنجیده خاطر و گنهکار و اندوهناک و تشنه اى و هیچ بَلا دیده اى به خدا روى نمى آورد و نزد قبر حسین علیه السلام دعا نمى کند و آن حضرت را به درگاه خدا شفیع نمى سازد، مگر این که خداوند، اندوهش را برطرف و حاجاتش را برآورده مى کند و گناهش را مى بخشد و عمرش را طولانى و روزى اش را گسترده مى سازد. پس اى اهل بینش، درس بگیرید!


«بحارالأنوار،جلد 101،صفحه 46»


تیسفون-ایوان مداین (طاق کسری)

تیسفون-ایوان مداین(طاق کسری) 


تیسفون

 

 

یکی از بنا های بسیار با شکوه ایران قدیم ایوان مداین است که اکنون خرابه های آن در نزدیکی بغداد قرار دارد.این ایوان و تالار عظیم و بی نظیر نمایانگر عظمت شـــــــهر تیسفون( مداین) پایتخت ساسانیان می باشد.به عقیده برخی مورخین این بنای عظیم را شاپور دوم نهمین پادشاه ساسانی در حدود قرن چهارم میلادی ساخته است و ساخت آن چیزی بیش از بیست سال طول کشیده است.


تاق کسری بقایای تالار بزرگ عهد ساسانی در محل تیسفون، عراق حالیه، که جزء کاخ سلطنتی بزرگ معروف به ایوان کسری بوده‌است، طول و عرضش به ترتیب حدوداً ۳۶۵ و ۲۷۵ متر تخمین زده‌اند. این ایوان در محلهٔ جنوبی تیسفون موسوم به اسفانبر یا اسانبر واقع بود، و بانی آن را شاپور اول ساسانی شمرده‌اند، و پس از وی ظاهراً خسرو انوشروان به ترمیم و تجدید بنای آن اقدام کرد.

در مجاورت تاق چهار دسته ویرانه مشاهده می‌شود که جالب‌ترین آن‌ها تلّی است معروف به حرم کسری؛ این ویرانه‌ها جزء ایوان کسری بوده‌است. به فاصلهٔ حدود ۴۶۰ متری جنوب شرقی تاق بقایای ساختمان‌هایی مشاهده می‌شود، که تا گوشهٔ دیوار معروف به بستان کسری، که شاید حصار باغ وحش بوده‌است، امتداد دارد. در فاصلهٔ حدود ۹۱۰ متری جنوب غربی بستان تلی به ارتفاع ۶ الی ۵/۷ متر واقع است، که قاعده‌اش چهار گوش است، . معروف به تل‌الذهب (تل طلا) یا خزانهٔ کسری است، و آن ظاهراً در اصل بنای واحدی بوده که خسرو پرویز برای خزاین خود ساخته بوده‌است. طاق کسری که عظیم‌ترین و نظرگیرترین یادبود عظمت گذشتهٔ تیسفون است، در وسط ویرانه‌های مداین قرار دارد. آن‌چه که از آن باقیست نمایی است عظیم، به طول حدود ۹۳ متر، که اصلاً بیش از ۳۰ متر ارتفاع داشته و تاق‌نمایی به عرض حدود ۲۴ متر آن را به دو قسمت نامساوی تقسیم می‌کند. تالاری به طول بیش از ۴۵ متر و دارای ۱۰ ردیف اتاق‌های جانبی دارد. در عقب تالار دری پهناور است، که به حیاطی وسیع باز می‌شود .

در محلی نه چندان دور از این کاخ، در سروستان، ویران بنایی وجود دارد که تاریخ آن معلوم نیست، نمایی با سه قوس، یک تالار بزرگ مرکزی با دو اتاق جانبی، که پوشش آن‌ها از گنبدهای شلجمی، تاق‌های دبه‌ای، و نیم‌گنبدهایی تشکیل می‌شود که حکم پشت‌بند را دارند، پشت‌بند اسکلتی معماری گوتیک ممکن است از این نیم‌گنبدها، با برداشتن تمام قسمت‌های آن جز قالب نگاهدارنده‌اش، اقتباس شده باشد. در شمال باختری شوش خراب یک کاخ دیگر وجود دارد، ایوان کرخه. این کاخ کهن‌ترین نمون طارم عرضی است که با تیرک‌های قطری ساخته شده‌است. اما جالب‌ترین آثار زمان ساسانیان - که اعراب فاتح را با عظمت خود به وحشت انداخت - کاخ سلطنتی تیسفون بود که اعراب به آن تاق کسری لقب دادند. این احتمالاً همان بنایی است که یک مورخ یونانی سال ۶۳۸ وصف می‌کند و می‌گوید: دیوستینیانوس سنگ مرمر یونانی برای خسرو تهیه کرد و صنعت‌گران ماهری فرستاد که کاخی به سبک رومی در نزدیکی تیسفون برایش ساختند. جناح شمالی این بنا در سال ۱۸۸۸ فرو ریخت؛ گنبد آن از میان رفته است؛ سه دیوار بزرگ به ارتفاع ۳۵ متر بالا رفته‌اند و نمایی در جهت افقی دارند که به پنج ردیف از قوس‌های کور تقسیم شده‌است. یک قوس بزرگ مرکزی، که بیست و شش متر ارتفاع و بیست و دو متر عرض دارد و بلندترین و پهن‌ترین قوس بیضی شکل است که تاکنون شناخته شده، به سقف تالاری منتهی می‌شد که طولش ۳۵ و عرضش ۲۳ متر بود؛ شاهان ساسانی فضای وسیع را دوست داشتند. این نماهای خراب شده تقلیدی از نماهای غیر ظریف رومی، مانند تماشاخان مارکلوس، هستند. این نماها بیش از آنکه زیبا باشند، پرابهتند؛ اما نمی‌توان درباره زیبایی‌های گذشته از روی ویرانه‌های فعلی قضاوت کرد.



در زمان شاهان ساسانی به عظمت و آبادی شهر

تیسفون(مداین) بسیار پرداخته شد بطوری که یکی از شهرهای بزرگ و مهم جهان آن روزگار گردید. خسرو اول" انوشین روان" در این شهر کاخ بزرگی ساخت که کاخ سفید نام داشت،اما ایوان شاپور ایوان دیگری بوده که منصور عباسی آن را ویران کرد.


نظر فردوسی در مورد ساختمان تاق کسری

فردوسی در مورد ساختمان تاق کسری داستان مفصلی در فصل مربوط به انوشیروان ذکر می‌کند. فردوسی می‌گوید انوشیروان به تمام نقاط جهان جارچی‌هایی فرستاد که بهترین معماران را برای ساختن کاخ بزرگی در تیسفون دعوت کنند. تعداد زیادی معمار از همه جا به دربار پادشاه روی آوردند و پس از انتخاب دقیقی سیصد نفر از میان آنان جدا شد و از بین آن سیصد نفر نیز سه نفر که از همه آن‌ها مهارت بیش‌تری در امر ساختمانی داشتند انتخاب شدند و از آن‌ها یکی رومی بود. معلوم نیست گفته فردوسی از رومی بودن این معمار چیست. آیا می‌خواهد بگوید واقعاً اهل روم بود یا این که قصدش این است که از مغرب ایران، مثلاً از شام یا آسیای صغیر بود. به هرحال آن معمار رومی مشغول کار ساختمان پی‌ها و دیوار این تاق یا ایوان بزرگ می‌شود.

فردوسی می‌گوید در برابر ایوان تیسفون پرده بسیار مجللی آویزان کرده بودند که جواهرنشان بود و عسکریان عرب آن را قطعه قطعه کرده میان خود قسمت کردند. باز همان فردوسی چنین نقل می‌کند که در روز بارعام قبلاً شاهنشاه روی تخت طلای خود جلوس می‌کرد و چون تاجی که باید برسر بگذارد بسیار سنگین بود آن را به زنجیری از طلا در بالای سر شاهنشاه از بالای طاق طوری آویزان می‌کردند که در بالای سر وی قرار گیرد. همین کارها را در همین اواخر برای پادشاهان قاجاریه انجام می‌دادند و این نشانه این است که این عادات و رسوم از دهان به دهان تا دوره‌های جدید ادامه یافته‌است.

سپس اعیان و طبقات مختلف مملکت در بیرون پرده صف می‌کشیدند و (بنابر گفته جاحظ) با انجام مراسمی پرده را کنار می‌زدند و شاهنشاه ایران با شکوه و جلال مخصوصی روی تخت خود پدیدار می‌گشت و به طبقات مختلف بار می‌داد.

به هرحال بنابر نظر فردوسی، آن معمار رومی دیوارهای کاخ را تا پایه تاق بالا برد و از پادشاه خواهش کرد زنجیری از طلا آوردند و دیوار را در حضور جمع اندازه گرفتند، سپس آن را در جعبه‌ای قرار دادند و آن جعبه را با مهروموم بستند و در خزانه شاه قرار دادند. فردای آن روز معمار رومی ناپدید گشت و سه سال غیبت او طول کشید و تمام جست‌وجوها و تهدیدها یا وعده‌های پادشاه نتیجه‌ای نبخشید. بعد از سه سال معمار رومی پدیدار شد و از شاه خواست زنجیر طلا را بیاورند، و دیوار را اندازه گرفت و معلوم شد که دیوار مقداری نشست کرده. این امر طبیعی بود، چون اکنون ما در عکس فوق می‌بینیم که پایه‌های دیوار بسیار قطوراند و طبعاً معمار نمی‌توانست با عجله روی آن تاق به آن بزرگی را قرار دهد.




سبک ساختمان پرشکوه این ایوان از نظر معماری و مهندسی به قدری جالب و چشمگیر است که با آن همه قدمت و عدم توجه در نگهداری آن هنوز با تالارهای مهم فعلی جهان از نظر استحکام برابری می کند.

نمای خارجی این کاخ با آجر ساخته شده  و ستون ها و کنگره های آن با ورق های مس مزین به طلا و نقره پوشانده شده بود.




فرش این بارگاه قالی بزرگی بود که بیش از 350 متر طول داشت و قالی بافان ایرانی آن را از ابریشم و گلابتون و تارهای طلا و نقره با ظرافتی وصف ناشدنی بافته بودند. این قالی همان بهارستان کسری است که در جریان حمله اعراب وحشی در زمان خلافت عمر پاره پاره شد و به مساوات بین ترویج دهندگان اسلام بعنوان غنیمتی جنگی تقسیم گردید.




مطابق تحقیقات دانشمندان و مورخان دیوارهای ایوان به ظریف ترین نقاشی ها مزین بوده که در آن از مقادیر بسیار زیادی طلا و نقره استفاده شده بود. نقاشی هایی که در داخل ایوان ترسیم گردیده است صورت" انوشین روان" همراه سپاه ایران است که به شهر انطاکیه حمله برده و آنجا را از دست سپاه روم گرفته است و پرچم ایران را در آنجا به اهتزاز در آورده است.




این ایوان در وسط شهر مداین واقع بوده است و در جلو ایوان میدان وسیعی بوده است و از آخر ایوان تا لب دجله باغها  و بوستان های شهر به یکدیگر اتصال داشته است که نمایانگر یک منظره رویایی بوده است. در دو طرف ایوان دو رشته عمارت چند طبقه شبیه یکدیگر ساخته شده که بواسطه غرفه ها به هم متصل شده و همه ستون های آن از سنگ های مرمر نفیس و برنز بوده است.




ساختمان این بنا را به خسرو اول نسبت می‌دهند. مجموع خرابه‌های این کاخ و متعلقات آن مساحتی به عرض و طول ۳۰۰٭۴۰۰ متر را پوشانیده است. در این مساحت آثار چند بنا دیده می‌شود. علاوه بر طاق کسری عمارتی است که در فاصلهٔ ۱۰۰ متر در مشرق تاق و تلی که معروف به حریم کسری است قرار دارد.

تاق کسری تنها قسمتی است از محل عمارت که اثر قابل توجهی از آن باقی مانده است...

ساسانیان 7 شهر مهم خود را مداین می نامیدند. که 5 شهر از آنها شناخته شده است:
1- تیسفون
2- وه اردشیر
3- رومگان
4- در زنی ذان
5- ولاش آباذ که تاق کسری( ایوان مداین) در محله اسپانر این
شهرقرار دارد.

که مهمترین شهر آنها شهر تیسفون بوده است.

 

تیسفون در زمان اشکانیان بنا نهاده شد. این شهر پایتخت امپراتوری اشکانیان و بعد ساسانیان تا استیلای اعراب بر ایران بود.



http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/f/f8/Tagkasra.jpg?uselang=fa


Captain Hart


خسرو انوشیروان عمارات تازه در کاخ تیسفون [طاق کسری] ساخت و در شهرها دفاتر ویژه دایر کرد که درد دل مردم را به وی اطلاع دهند. خود او هر چند روز یک بار دیدار عمومی (اصطلاحاً: بار عام) داشت و در این دیدار شخصاً شکایات مردم را دریافت و به خواسته‌هایشان توجه می‌کرد. گه‌گاه که مردم برای اعلام شکایات و درخواست‌های خود در برابر کاخ تیسفون اجتماع می‌کردند، شخصاً در بالکن کاخ حضور می‌یافت و اظهارات آنان را می‌شنید .

پس از تسخیر شهر توسط اعراب، سلمان پارسی، به فرمانداری این شهر توسط عمر بن الخطاب برگزیده شد. از آنجا که تیسفون پایتخت بزرگ‌ترین امپراتوری آن دوران بود، ثروت فراوانی در آن گرد آمده بود، به همین روی انتقال غنایم چند ماه به طول انجامید. بعدها یعنی در دوره عباسیان شهر تخریب و از قطعات کاخ‌ها و ساختمان‌های شهر در ساخت شهر جدیدی در همان نزدیکی بنام بغداد استفاده شد.

وقتی اعراب بر تیسفون دست پیدا کردند، پس از این که پردهٔ جواهرنشان و قالی زربفت آن را به عنوان غنیمت قطعه قطعه کرده میان سربازان قسمت کردند به مصالح ساختمانی آن نیز چشم دوختند. نخستین خلفای عباسی پس از این که قطعات بزرگ سنگ مرمری را که نمای خارجی بنا را می‌پوشاند برای برپا کردن کاخ‌های جدیدشان از آن جا به مکان‌های دیگری انتقال دادند، دستور دادند که از آجرهای آن نیز استفاده شود، ولی پس از چندی متوجه شدند که این کار خود شامل مخارج زیادی است و از آن منصرف گردیدند.

سعد بن ابی وقاص و پیروزی وی بر مدائن

پس از پیروزی (مسلمانان) در جنگ قادسیه، زمین‌های حاصلخیز سواد (عراق) در برابر اعراب بی‌دفاع ماند. دو ماه بعد سعد به دستور خلیفه آهنگ مدائن و تیسفون، پایتخت پر آوازهٔ ساسانیان کرد. مدائن چنان که از نامش پیداست، گروهی شهرهای نزدیک به هم، از جمله تیسفون و سلوکیه بود که از عهد پارتیان وارث نقش بایتانی بابل بوده‌است. در واقع مدائن از هفت شهر مجاور هم که در دو جانب دجله قرار داشتند تشکیل می‌یافت. گرد این شهرها را حصارهای بلند کشیده بودند و دروازهایی مقارن هم در آن‌ها تعبیه کرده بودند. در جانب غربی دجله شهرهای ویه‌اردشیر (بهرسیر)، سلوکیه، درزیجان، ساباط و ماخوزه واقع بود و تیسفون، اسانبر، رومیه که ویه اندیو خسرو (بهتر از انطاکیه خسروان) نیز نام داشت، در کران شرقی رود قرار داشتند. پادشاه در کاخ سفید تیسفون اقامت می‌کرد، و ایوان مداین که پذیرایی‌ها و ضیافت‌ها در آن جا برپا می‌شد در اسانبر واقع بود. پس از جنگ قادسیه، نخستین اقدام سعد حصار گرفتن بخش‌های غربی این شهرها بوده‌است.



http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/6/63/Ctesiphon-ruin_1864.jpg?uselang=fa

نامعلوم


در برخی روایات از درازی مدت محاصره سخن می‌رود، بر آن که اعراب در این مدت دو بار خرمای تازه خوردند و دو بار قربان کردند. در این اثنا در مداین قحطی افتاد و مردم شهر در تنگنای سختی درافتادند، چنان که سرانجام اهل ساباط به درخواست صلح از اعراب آغاز کردند، و به قبول پرداخت جزیه تن دردادند. مردم ویه‌اردشیر شهر را رها کردند و هنگامی که عربان به شهر درآمدند، در ویه‌اردشیر کاخ سفید تیسفون از دور پدیدار بود و دیدار آن بانگ تکبیر از اعراب برآورد. بهارگاه بود و دجله طغیان داشت. ایرانیان پل‌ها را بریدند، اما با وجود این، اعراب گذاری یافتند و آرام و دفعتاً از آب گذاره کردند. نگهبانان تیسفون چون تازیان را نزدیک دروازه‌های شهر دیدند بانگ برآوردند که دیوان آمدند.



http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/5/50/Ctesiphon%2C_Iraq%2C_1932.jpg?uselang=fa


نامعلوم (American Colony Photo Department)

پیش از درآمدن تازیان به مداین، یزدگرد سوم با برداشتن چند هزار تن از کسان و یاران و گنج و خواسته‌ای که در خزاین خویش داشت، شهر را فرو گذاشته بود. خره‌زاد فرخزاد، برادر رستم فرخزاد پس از زدوخوردی اندک و مأیوسانه، شهر را که یزدگرد بدو سپرده بود رها ساخت و به سوی کوه‌های زاگرس به حلوان که یزدگرد نیز بدان جا رفته بود گریخت. دروازه‌های تیسفون به روی اعراب گشوده گشت، و سربازان بدوی از دیدن غنایم بسیار که بنابر روایت بلاذری از فرش‌ها، جامه‌ها، جنگ‌افزارها، گوهرها و مانند آن بود چشمشان خیره ماند. گویند که شمار سپاه سعد بن ابی وقاص در این هنگام به شصت هزار تن رسیده بود، و سپاهیان هر یک دوازده هزار درهم از غنایم سهم برداشتند. با آن که باید در پذیرفتن این ارقام جانب احتیاط نگه داشت، با این همه جای سخن نیست که بهرهٔ جنگ‌جوی عرب از غنایم تیسفون بسیار بوده‌است.

سعد چون به کاخ خسروان درآمد، به جای شکرانهٔ پیروزی هشت رکعت نماز گزارد و آیه کم ترکوا من جنات و عیون برخواند. او در کهندز تیسفون مسجدی برآورد و برای مدتی پایتخت چهارصد سالهٔ ساسانیان لشگرگاه این سپاه‌سالار مسلمانان بود.


نویسنده : اسدی راد