دعوت کنندگان امام حسین(ع) به کوفه چه انگیزه ای داشتند

دعوت کنندگان امام حسین(ع) به کوفه چه انگیزه ای داشتند



به گزارش پایگاه اطلاع رسانی حج به نقل از فارس، یکی از سؤالات درباره واقعه عاشورا این است که چه شد امت اسلامی ابتدا به امام حسین (ع) نامه نوشت و به ایشان محبت داشت، ولی در کربلا روی امام شمشیر کشید و با آنکه زمان زیادی از عصر پیامبر (ص) نگذشته بود، رو در روی نوه بزرگوارش ایستاد و او را به شهادت رساند؟

با روشن شدن دو مطلب زیر هم پاسخ اشکال به خوبی روشن خواهد شد و هم یک برگ از دفتر عاشورا را خواهیم خواند:

۱. کسانی که به امام حسین نامه نوشتند چه کسانی بودند؟
۲. علت خیانت کوفیان (ه‌مان کسانی که نامه نوشتند) چه بود؟

مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم اینگونه پاسخ می‌گوید:

* جواب قسمت اول

با مطالعه و بررسی اجمالی اسامی و امضاهایی که در ذیل برخی از نامه‌ها به جا مانده و به دست رسیده و با توجه به قرائن می‌توان به این نتیجه رسید که نامه‌نگاران از یک طیف خاص نبوده و گروه‌های مختلف با گرایش‌های بسیار متفاوت را در بر می‌گرفته است، با توجه به این می‌توان افرادی را که به امام نامه نوشتند را به طوایف زیر تقسیم کرد:

الف) شیعیان خالص همانند هانی بن عروه، حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه، از آنجا که حکومت را حق خاندان اهل بیت می‌دانستند و امویان را غاصب و ظالم می‌دانستند و همواره بر پیمان خود با امام پایدار مانده و در عاشورا و یا قبل از آن در کوفه به شهادت رسیدند، البته باید گفت که تعداد این افراد واقعاً در اقلیت بوده و خیلی کم بودند.

ب) عده فراوانی از مردم کوفه ـ به ویژه می‌انسالان و کهنسالان ـ که حکومت عدل علوی را در کوفه در زمان امام علی (ع) به یاد داشتند و دوران بیست ساله ظلم و جور امویان را تجربه می‌کردند، برای رهایی از این ظلم به امام نامه نوشتند تا اینکه بتوانند از حکومت بنی‌امیه رهایی یابند.

ج) عده‌ای هم برای احیاء مرکزیت کوفه به عنوان پایتخت اسلامی در مقابل شام که در آن زمان رقابت سختی بین این دو مکان وجود داشت، به سراغ مناسب‌ترین فرد که هم حکومت امویان را قبول نداشت و هم شرایط لازم برای ایجاد یک حکومت در مقابله با امویان و بر هم زدن مرکزیت شام را داشت یعنی امام حسین رفته و به او نامه‌ها نوشتند.

د) بزرگان قبایل همانند شبث بن ربعی، حجّار بن ابجر و... که عمدتاً به فکر حفظ قدرت و ریاست خود بودند و با دیدن اقبال گسترده مردم به امام حسین (ع) حکومت امویان را در خطر دیدند و به پندار خود از اینکه می‌توانند با حمایت از امام حسین (ع) به خاطر اینکه پیروزی آن حضرت را قطعی می‌دانستند می‌توانند همچنان در مقام و ریاست خود بمانند، به امام نامه نوشتند.

خ) توده مردم که همواره به دنبال منافع دنیا بودند و از شور و هیجان نامه‌نویسان [۱] به شوق آمده و تنور این جریان را با نوشتن نامه‌های فراوان به امام مشتعل‌تر ساختند.

* جواب قسمت دوم

اما در مورد اینکه چرا عده بسیاری از مردم کوفه که به امام نامه نوشته بودند، از حمایت امام (ع) سرباز زدند، می‌توان به این دلیل مهم اشاره کرد:

با ورود ابن زیاد به کوفه و آگاهی او از محبوبیت امام نزد کوفیان با امتحان‌هایی که کرد، به روشنی فهمید که باید سیاست‌های عاجلانه و مؤثرتری را برای سرکوب نهضت در پیش گیرد که عمدتاً می‌توان آن‌ها را در بخش‌های زیر دسته بندی کرد:

۱. سیاست‌های روانی
ابن زیاد در اولین سخنرانی خود، خود را برای فرمانبران و مطیعان، پدری مهربان معرفی کرد و نسبت به نافرمانان شمشیر و تازیانه‌اش را به رخ کشید و آن‌ها را به سپاه عظیمی که از شام به کوفه در حرکت است تهدید کرد که عاصیان و نافرمانان را به کام مرگ خواهند رسانید.

۲. سیاست‌های اجتماعی
«از آنجا که انسجام و نظام قبیلگی هنوز پایداری خود را داشت و اشراف و روسای قبایل که مهم‌ترین دلیل از نامه‌نگاریشان با امام و بیعتشان با مسلم بن عقیل به عنوان نماینده آن حضرت در کوفه، حفظ قدرت و ریاستشان بود» [۲] با ورود ابن زیاد و مواجه شدن با تهدیدهای او منفعت خود را در خطر دیده و منفعت خود را در حمایت از ابن زیاد و انکار بیعت با نماینده امام دیدند و فوراً طبق آن عمل کردند و ابن زیاد با دادن رشوه‌های کلان و تطمیع آن‌ها توانست، آن‌ها را به دور خود جمع کنند.

۳. سیاست‌های اقتصادی
«منبع مالی مردم کوفه در آن زمان دریافت عطایا و جیره از سوی حکومت بود و زندگی آن‌ها را از این طریق می‌گذراندند، به همین دلیل وابستگی شدیدی به این منبع مالی داشتند، ابن زیاد هم از این فرصت به خوبی استفاده کرد و با تهدید به قطع کردن این جیره‌ها و عطایا و تشویق مردم به رویگردانی از امام و مسلم بن عقیل آن‌ها را به افزایش عطایا و جیره وعده داد و به کمک این فرصت توانست توده عظیمی از مردم را دور خود جمع کند و مردم را از کنار مسلم بن عقیل پراکنده سازد». [۳]

امام حسین (ع) در روز عاشورا به این مطلب اشاره می‌کند و می‌فرماید: همه شما علیه من عصیان می‌ورزید و سخنان مرا گوش نمی‌دهید (علت آن این است که) عطاهای شما از مال حرام فراهم (آمده) و شکم‌هایتان از حرام انباشته شده است و این باعث مهر خوردن بر دل‌هایتان گشته است». [۴]

۴. سیاست نظامی
سیاست نظامی و کنترل افراد و ورود و خروج آن‌ها و جلوگیری از پیوستن شیعیان به کاروان امام حسین (ع).

* نتیجه گیری:
با توجه به دو مطلب ذکر شده، به خوبی فهمیده می‌شود که تعداد کثیری از مردم که به امام نامه نوشتند، شیعیان خالص آن حضرت نبودند و اکثرشان به دلایل مادی و دنیوی به حمایت از آن حضرت برخاسته بودند، چون اصولاً افرادی بودند که باد به هر سمتی می‌وزید، به آن سمت می‌رفتند، اینان به مجردی که دنیا و منفعتشان که در اثر سیاست‌هایی که ابن زیاد در کوفه اعمال کرد، در خطر دیدند به همین دلیل دست از یاری امام برداشته و عده زیادی از آن‌ها بیشرمانه نامه‌نگاری خود را منکر شدند.

بنابراین فقط تعداد خیلی اندکی از نامه‌نویسان شیعیان خالص امام بودند که البته به عهدشان وفا کرده و در رکاب آن حضرت باقی ماندند، نتیجه اینکه این اشکال باطل بوده و این طور نیست که امام توسط محبان خود به شهادت رسیده باشند، آری! همیشه سست عنصرانی در همه فرقه‌ها و مذاهب وجود دارند که به فرمایش امام حسین (ع) بنده دنیا هستند و در پیشامد گرفتاری‌ها دست از دین و مذهب خود برمی‌دارند.

* پی‌نوشت‌ها:

[۱]. اقتباس از کتاب‌های پرسش و پاسخ، گروه مولفان، انتشارات دانشگاه، دفتر نشر معارف، ۱۳۸۳، ص ۴۸ ـ ۵۷.
[۲]. کتاب وقعه الطف، ص ۱۰۹.
[۳]. الحیاة الاجتماعیه و الاقتصادیه فی الکوفه، ص ۲۱۹.

[۴]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص ۸.



آب بر حرم آل الله بسته شد

آب بر حرم آل الله بسته شد


به گزارش پایگاه اطلاع رسانی حج، پس از آنکه عمر بن سعد وارد کربلا گردید، پیکی به نزد امام حسین (ع) فرستاد و از آن حضرت پرسش کرد، که به چه منظوری به این دیار روی آورده است و امام حسین (ع) در پاسخش فرمود: آمدن من به این سرزمین به خاطر دعوت همشهری‌های شما بوده است، که با ارسال هزاران نامه، مرا به سوی خود خواندند. هم اینک اگر از ادامه حرکت من ناخرسندید، من اصراری بر آن ندارم و حاضرم برگردم.

عمر بن سعد، پس از دریافت پاسخ امام حسین (ع)، دلگرم و به ایجاد صلح و سازش امیدوار گردید. از آن پس میان امام حسین (ع) و عمر بن سعد، پیام‌های دیگری نیز مبادله و موجب فروکش کردن حساسیت‌های ابتدایی و کاستن خصومت طرفین شد.

حتی در شب هفتم محرم، ابن سعد با امام حسین (ع) ملاقات و مذاکره کرد و کوشید حضرت را به بیعت با یزید تشویق کند. حضرت، ضمن صحبت وی افشای وعده ابن زیاد به ابن سعد، آینده وی را پیشگوئی کردند و فرمودند که وی به حکومت ری نخواهد رسید و گندم ری را نخواهد خورد. بنابراین بهتر است دست از یاری امویان و خصومت با اهل بیت عصمت و طهارت بردارد. «خولی بن یزید اصبحی» جاسوس ابن زیاد که با امام حسین (ع) عداوت شدیدی داشت، مذاکرات ابن سعد با امام را به ابن زیاد گزارش داد. روز بعد، ابن زیاد طی نامه‌ای به عمر سعد دستور داد دیگر با امام حسین (ع) ملاقات نکند و از دسترسی کاروان امام حسین به آب ممانعت کند تا امام مجبور به تسلیم گردد.

امّا عبیدالله بن زیاد، عامل یزید بن معاویه در کوفه، که بر جریان کربلا و نحوه رفتار عمر بن سعد با امام حسین (ع) إشراف و نظارت داشت، حاضر به مصالحه و پایان ماجرا بدون خون ریزی نبود و تلاش می‌کرد که این أمر را سخت‌تر و حاد‌تر نماید.

بدین جهت، در هفتم محرم نامه‌ای برای عمر بن سعد نوشت و به وی دستور داد که بر امام حسین (ع) سخت گیرد و میان وی و آب فرات حایل گردد و نگذارد که آن حضرت و یارانش از رود فرات استفاده کنند، تا در فشار قرار گرفته و تسلیم گردند.

عمر بن سعد که به خاطر دلبستگی به حکومت «ری»، حاضر به انجام هر کاری شده بود، فرمان عبیدالله را بی‌درنگ به اجرا در آورد و عمرو بن حجّاج زبیدی را با پانصد سواره نظام، موکل آب فرات نمود، تا از دسترسی یاران امام حسین (ع)، به شریعه فرات جلوگیری نماید.

سپاهیان عمر بن سعد از روز هفتم محرم، با شدت تمام از آب فرات مراقبت کرده و مانع دستیابی یاران امام حسین (ع) به آن شدند.

این واقعه ناجوانمردانه، سه روز پیش از شهادت امام حسین (ع) بود. البته حضرت اباالفضل العباس (ع) و حضرت علی اکبر (ع) در مواردی از سیاهی شب استفاده می‌‏ کردند و برای خیمه‏‌ها آب می‌‏آوردند، (۱) اما بامداد روز عاشورا دیگر آبی برای رفع تشنگی طفلان هم باقی نماند و امام حسین (ع) و کودکان حرم در شدت گرما، متحمّل مصائب این روز شدند.

گفتنی است در روز قبل نیز، یعنی ششم محرم، مأموران ابن زیاد در بازار آهنگران کوفه به تکاپو برای خرید سلاح پرداختند. از آنجا که این اقدام با هدف خالی کردن دست شیعیان کوفه از سلاح و تجهیزات باقی‌مانده سپاهیان ابن زیاد صورت گرفت، آن‌ها با صرف هزینه‌های گزاف کوشیدند تمامی شمشیر‌ها و نیزه‌های موجود در اختیار مردم را خریداری کنند.

نک: الارشاد (شیخ مفید)، ص ۴۳۴؛ بحار الانوار (علامه مجلسی)، ج ۴۴، ص ۳۱۵ و ص ۳۸۹؛ کشف الغمه (علی بن عیسی اربلی)، ج۲، ص ۲۲۶ و منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج۱، ص ۳۳۵



در «روز هشتم» محرم بر امام حسین (ع) چه گذشت؟

در «روز هشتم» محرم بر امام حسین (ع) چه گذشت؟


به گزارش پایگاه اطلاع رسانی حج، چون تشنگی، امام حسین و اصحابش را سخت آزرده بود، آن حضرت کلنگی برداشت و در پشت خیمه‌ها به فاصله نوزده گام به طرف قبله، زمین را کند، آبی بس گوارا بیرون آمد، همه نوشیدند و مشک‌ها را پر کردند، سپس آن آب ناپدید گردید و دیگر نشانی از آن دیده نشد.

خبر این ماجرای شگفت انگیز و اعجاب آمیز توسط جاسوسان به عبیدالله رسید و پیکی نزد عمر بن سعد فرستاد که: به من خبر رسیده است که حسین چاه می‌کند و آب به دست می‌آورد، و خود و یارانش می‌نوشند!

به محض اینکه نامه به تور رسید، بیش از مراقبت کن که دست آن‌ها به آب نرسد و کار را بر حسین و اصحابش بیشتر سخت بگیر و با آنان چنان رفتار کن که با عثمان کردند!
عمربن سعد طبق فرمان عبیدالله بیش از پیش بر امام علیه السلام و یارانش سخت گرفت تا به آب دست نیابند.

ملاقات یزید بن حصین همدانی و عمر بن سعد
چون تحمل عطش مخصوصاً برای کودکان دیگر امکان پذیر نبود، مردی از یاران امام حسین علیه السلام به نام یزید بن حصین همدانی که در زهد و عبادت معروف بود به امام گفت: به من اجازه ده تا نزد عمربن سعد رفته و با او در مورد آب مذاکره کنم، شاید از این تصمیم برگردد!
امام علیه السلام فرمود: اختیار با تو است.
او به خیمه عمر بن سعد وارد شد بدون آنکه سلام کند، عمر بن سعد گفت:‌ای مرد همدانی! چه عاملی تو را از سلام کردن به من بازداشت؟! مگر من مسلمان نیستم و خدا و رسول او را نمی‌شناسم؟!

آن مرد همدانی گفت: اگر تو خود را مسلمان می‌پنداری، پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به کشتن آن‌ها گرفته‌ای و آب فرات را که حتی حیوانات این وادی از آن می‌نوشند، از آنان مضایقه می‌کنی و اجازه نمی‌دهی تا آنان نیز از این آب بنوشند حتی اگر جان بر سر عطش بگذارند؟! و گمان می‌کنی که خدا و رسول او را می‌‌شناسی؟
عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت:‌ای همدانی! من می‌دانم که آزار این خاندان حرام است! اما عبیدالله مرا به این کار واداشته است! و من در لحظات حسّاسی قرار گرفته‌ام و نمی‌دانم باید چه کنم؟! آیا حکومت ری را‌‌ رها کنم، حکومتی که در اشتیاق آن می‌سوزم؟ و یا اینکه دستانم به خون حسین آلوده شود در حالی که می‌دانم کیفر این کار، آتش است؟ ولی حکومت ری به منزله نور چشم من است.‌ای مرد همدانی!
در خودم این گذشت و فداکاری را که بتوانم از حکومت ری چشم بپوشم نمی‌بینم!
یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام رسانید و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است که شما را برای رسیدن به حکومت ری به قتل برساند؟!

آوردن آب از فرات
به هر حال هر لحظه تب عطش در خیمه‌ها افزون می‌شد. امام علیه السلام برادر خود عباس بن علی بن ابی طالب را فراخواند و به او مأموریت داد تا همراه سی نفر سواره و بیست نفر پیاده جهت تدارک آب برای خیمه‌ها حرکت کند در حالی که بیست مشک با خود داشتند. آنان شبانه حرکت کردند تا به نزدیکی شط فرات رسیدند در حالی که نافع بن هلال پیشاپیش ایشان با پرچم مخصوص حرکت می‌کرد.
عمر بن حجّاج پرسید: کیستی؟!
نافع بن هلال خود را معرّفی کرد.
ابن حجّاج گفت:‌ای برادر! خوش آمدی، علت آمدنت به اینجا چیست؟
نافع گفت: آمده‌ام تا از این آب که ما را از آن محروم کرده‌اند، بنوشم.
عمر بن حجاج گفت: به خدا سوگند در حالی که حسین و یارانش تشنه کامند هرگز به تنهایی آب ننوشم.

سپاهیان عمر و بن حجّاج متوجه همراهان نافع بن هلال شدند، و عمروبن حجّاج گفت: آن‌ها نباید از این آب بنوشند، ما را برای همین جهت در این مکان گمارده‌اند.

در حالی که سپاهیان عمرو بن حجاج نزدیک‌تر می‌شدند، عباس بن علی به پیادگان دستور داد تا مشک‌ها را پر کنند، و پیادگان نیز طبق دستور عمل کردند، و چون عمرو بن حجاج و سپاهیانش خواستند راه را بر آنان ببندند، عباس بن علی و نافع بن هلال بر آن‌ها حمله ور شدند و آن‌ها را به پیکار مشغول کردند، و سواران، راه را بر سپاه عمرو بن حجاج بستند تا پیادگان توانستند مشکهای آب را از آن منطقه دور کرده و به خیمه‌ها برسانند.
سپاهیان عرو بن حجاج بر سواران تاختند و اندکی آن‌ها را به عقب راندند تا آنکه مردی از سپاهیان عمروبن حجاج با نیزه نافع بن هلال، زخمی عمیق برداشت و به علت خونریزی شدید جان داد، و اصحاب به نزد امام بازگشتند.

ملاقات امام علیه السلام و عمر بن سعد
امام حسین علیه السلام مردی از یاران خود به نام عرو بن قرظه انصاری را نزد عمر بن سعد فرستاد و از او خواست که شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند، و عمرو بن سعد پذیرفت. شب هنگام امام حسین علیه السلام با بیست نفر از یارانش و عمر بن سعد با بیست نفر از سپاهیانش در محل موعود حضور یافتند.

امام حسین علیه السلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود عباس بن علی و فرزندش علی اکبر را در نزد خود نگاه داشت، و همینطور عمر بن سعد نیز به جز فرزندش حفص و غلامش، به بقیه همراهان دستور بازگشت داد.

ابتدا امام حسین علیه السلام آغاز سخن کرد و فرمود:‌ای پسر سعد! آیا با من مقاتله می‌کنی و از خدایی که بازگشت تو به سوی اوست، هراسی ندارد!؟ من فرزند کسی هستم که تو بهتر می‌دانی! آیا تو این گروه را‌‌ رها نمی‌کنی تا با ما باشی؟ این موجب نزدیکی تو به خداست.
ابن سعد گفت: اگر از این گروه جدا شوم می‌ترسم که خانه‌ام را خراب کنند!
امام حسین علیه السلام فرمود: من برای تو خانه‌ات را می‌سازم.
عمر بن سعد گفت: من بیمناکم که املاکم را از من بگیرند!

امام فرمود: من بهتر از آن به تو خواهم داد، از اموالی که در حجار دارم، و به نقل دیگری امام فرمود: من «بغیبغه» را به تو خواهم داد، و آن مزرعه بسیار بزرگی بود که نخل‌های زیاد و زراعت کثیری داشت و معاویه حاضر شد آن را به یک میلیون دینار خریداری کند ولی امام آن را به او نفروخت.

عمر بن سعد گفت: ‌من در کوف برجان افراد خانواده‌ام از خشم ابن زیاد بیمناکم و می‌ترسم که آن‌ها را از دم شمشیر بگذارند!

امام حسین علیه السلام هنگامی که مشاهده کرد عمر بن سعد از تصمیم خود باز نمی‌گردد، از جای برخاست در حالی که می‌فرمود: تو را چه می‌شود؟! خداوند جان تو را از به زودی در بسترت بگیرد و تو را در روز قیامت نیامرزد، به خدا سوگند من می‌دانم از گندم عراق جز به مقداری اندک نخوردی!

عمر بن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است!
و برخی نوشته‌اند: امام حسین علیه السلام به او فرمود: مرا می‌کشی و گمان می‌کنی که عبیدالله ولایت ری و گرگان را به تو خواهد داد؟! به خدا سوگند که گوارای تو نخواهد بود و این عهدی است که با من بسته شده است و تو هرگز به این آرزوی دیرینه خود نخواهی رسید! پس هرکاری می‌توانی انجام ده که بعد از من روی شادی را در دنیا و آخرت نخواهی دید، و می‌بینیم که سر تو را در کوفه بر سر نی می‌گردانند! و کودکان سر تو را هدف قرار داده و به طرف او سنگ پرتاب می‌کنند.

نامه عمر بن سعد به عبیدالله
بعد از این ملاقات عمر بن سعد به لشکر‌گاه خود بازگشت و به عبیدالله بن زیاد طی نامه‌ای نوشت: خدا آتش فتنه را بنشاند و مردم را بر یک سخن و رای متحد کرد! این حسین است که می‌گوید یا به‌‌ همان مکان که از آنجا آمده، بازگردد یا به یکی از مرزهای کشور اسلامی برود و همانند یکی از مسلمانان زندگی کند، و یا از اینکه به شام رفته تا هر چه یزید خواهد درباره او انجام دهد! و خشنودی و صلاح امت در همین است.
افترا و به‌تان
عقبه بن سمعان می‌گوید: من با امام حسین از مدینه تا مکه و از مکه تا عراق هرماه بودم و تا لحظه‌ای که آن حضرت شهید شد، از او جدا نشدم. آن بزرگوار نه در مدینه و نه در مکه و نه در میان راه و نه در عراق و نه در برابر سپاهیان دشمن، ‌تا لحظه شهادت سخن نگفت مگر اینکه من آن را شنیدم، به خدا سوگند آنچه را که مردم می‌گویند و گمان دارند که او گفته است که: بگذارید من دستم را در دست یزید بگذارم، یا مرا به سر حدی از سر حدات اسلامی بفرستید، چنین سخنی نفرمود! فقط می‌گفت: بگذارید من در این زمین پهناور بروم تا ببینیم امر مردم به کجا پایان می‌پذیرد.
برخی نوشته‌اند که: عمر بن سعد، کسی را نزد عبیدالله فرستاد و این پیام را بدو رسانید که: اگر یکی از مردم دیلم (کنایه از مردم بیگانه) این مطالب را از تو خواهد تو آن‌ها را نپذیری، درباره او ستم روا داشته‌ای.

پاسخ عبیدالله
چون عبیدالله نامه عمر بن سعد را در نزد یاران خود قرائت کرد گفت: ابن سعد درصدد چاره جویی و دلسوزی برای خویشان خود است.
در این هنگام شمر بن ذی الجوشن از جای برخاست و گفت: آیا این رفتار را از عمر بن سعد می‌پذیری!؟ حسین به سرزمین تو و در کنار تو آمده است، به خدا سوگند که اگر او از این منطقه کوچ کند و با تو بیعت نکند، روز به روز نیرومند‌تر گشته و تو از دستگیری او عاجز خواهی شد، این را از او نپذیر که شکست تو در آن است، اگر او و یارانش بر فرمان تو گردن نهند آن‌گاه تو در عقوبت و یا عفو آنان مختار خواهی بود.
ابن زیاد گفت: نیکو رایی است و رای من نیز بر همین است.‌ای شمر! نامه مرا نزد عمر بن سعد ببر تا بر حسین و یارانش عرضه کند، اگر از قبول حکم من سرباز زدند با آن‌ها بجنگد و اگر عمر بن سعد حاضر به جنگ با آن‌ها نشد تو امیر لشکر باش و گردن عمر بن سعد را بزن و زد من بفرست! و در خبر دیگری آمده است: عبیدالله بن زیاد مردی به نام حویره بن یزید تمیمی را خواند و به او گفت: نامه مرا نزد عمر بن سعد ببر پس اگر او‌‌ همان ساعت اقدام به جنگ نمود پس‌‌ همان مطلوب ما است و اگر اقدام نکرد او را گرفته و در بند کن و شهر بن حوشب را بخوان و او را امیر بر لشکر و سپاه گردان.

تهدید به عزل
سپس نامه‌ای به عمر بن سعد نوشت: من تو را به سوی حسین نفرستادم که ا او دفع شر کنی! و کا را به درازا کشانی! و به او امید سلامت و رهایی و زندگی دهی و عذر او را موجه قلمداد کرده و شفیع او گردی! اگر حسین و اصحابش بر حکم من سر فرود آورده و تسلیم می‌شوند آنان را نزد من بفرست، و شمشیر بگذران و بند از بند آنان جدا کن که مستحق آنند! و چون حسین را کشتی، پیکر او را در زیر سم اسبان لگد کوب کن که او قاطع رحم و ستمکار است! و نمی‌پندارم که پس از مرگ او این عمل (لگد کوب کردن) به او زیانی برساند ولی سخنی است که گفته‌ام و باید انجام شود! پس اگر فرمان ما را اطلاعت کردی تو را پاداش دهم و اگر از فرمان من سرباز زدی از لشکر ما کناره گیر و مسئولیت آن‌ها را به شمر بن ذی الجوشن واگذار که ما فرمان خویش را به او داده‌ایم و السلام.

برگرفته از کتاب چهره درخشان حسین بن علی (ع)



دور اندیشی و تدبیر امام حسین (ع) در شب عاشورا

دور اندیشی و تدبیر امام حسین (ع) در شب عاشورا


امام حسین (ع) در شب عاشورا اقدام به جمع آوری خارها و مسطح کردن زمین اطراف خیمه‌ها نمودند، علت این کار شاید بدین جهت بوده است که عصر عاشورا هنگام خروج اطفال و پراکنده شدن آنان کمتر آسیب ببینند.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی حج، امام حسین (ع) پس از اطمینان از عدم حمله دشمن در عصر روز نهم محرم و در شب عاشورا، فرصتی یافت تا با یارانش به گفت‌و‌گو پرداخته و امور سپاه را تنظیم و به عبادت و تهجّد خود بپردازد و برای روز بعد، خود را از هر جهت آماده نماید. در اینجا وقایع شب عاشورا را فهرست وار به استحضار می‌رسانیم:

۱- خطبه امام حسین (ع).
امام حسین (ع) در شامگاه روز تاسوعا، یارانش را در خیمه‌ای بزرگ گرد آورد و برای آنان خطبه‌ای خواند و در بخشی از آن فرمود: اما بعد، من یارانی باوفا‌تر و بهتر از اصحاب خود سراغ ندارم و خویشاوندانی نیکوکار‌تر و به حقیقت نزدیک‌تر از خویشاوندان خود نمی‌شناسم، خدا شما را از جهت من، پاداش نیک عطا فرماید. یاران من! بدانید یک امشب، بیشتر در این جهان به سر نخواهیم کرد و فردا از دست این مردم، جان به سلامت نخواهیم برد. من به شما اجازه می‌دهم که همگی از این سرزمین بیرون روید و من بیعت خود را از شما برداشتم و اینک شب تاریک است و شما می‌توانید با کمال آسودگی خود را از چنگال دشمن برهانید.
پس از سخنان آن حضرت، حاضران در مجلس از جمله برادران، فرزندان، برادر زادگان و عموزادگان آن حضرت، یکی پس از دیگری داد سخن داده و عرض کردند که ما هرگز چنین نخواهیم کرد و تا زنده‌ایم، تو را تا آخرین قطره خونمان یاری خواهیم نمود.

پیش از همه، برادرش حضرت عباس (ع) سخن گفت و وفاداری و پایداری خویش را ابراز داشت. سپس سایر یاران امام حسین (ع) به وی اقتدا کرده و هر کدام به نوعی وفاداری خویش را اعلام کردند و از تنها گذاشتن آن حضرت و رفتن از سرزمین کربلا امتناع نمودند.




۲- سفارش امام حسین (ع) به خواهرش زینب کبری (س).
حضرت زینب (س) هنگامی که متوجه حالات امام حسین (ع) گردید و یقین حاصل کرد که وی از دنیا قطع امید کرد و آماده لقای الهی شده است، بسیار نگران و سراسیمه شد و به نزد آن حضرت رفت و عرض کرد:‌ای کاش مرگ مرا در می‌یافت و به زندگی‌ام پایان می‌داد و من شاهد چنین روزی نبودم. امروز گویا مادرم فاطمه زهرا (س)، پدرم حضرت علی (ع) و برادرم حسن مجتبی (ع) از دنیا رفته‌اند.‌ای یادگار گذشتگان و سرپرست بازماندگان! تو چرا؟
امام حسین (ع) خواهرش را دلداری داد و به وی فرمود: خواهرم! متوجه باش که شیطان، حلم و بردباریت را از تو نرباید. خواهرم! آرام باش و از خدا بپرهیز و به اراده او خوشنود باش و بدان که اهل زمین می‌میرند و آسمانی‌ها باقی نمی‌مانند و غیر خدا هر چه هست، از بین می‌رود و جز ذات پاک باری تعالی که موجودات را آفرید و مردم را مبعوث می‌سازد و یکتای بی‌همتا است، هیچ چیز دیگری برقرار نخواهد ماند. جدّم رسول خدا (ص)، پدرم، مادرم و برادرم که از من بهتر بودند، همگی رفتند. بر من و هر مسلمانی لازم است از آنان پیروی کرده و به راه آنان برویم.
آن حضرت، با بیانی شیوا و آرام بخش، خواهرش را تسلی داد و بر قوه صبر و حلمش افزود و برای همیشه وی را آرام نمود.



۳- تنظیم امور خیمه‌گاه.
امام حسین (ع) که تجربیات ارزنده‌ای از نبرد با دشمنان داشت، با‌‌ همان یاران اندک خود، تمام جوانب جنگ و دفاع بایسته را ملحوظ می‌داشت و از پیش برای آن تصمیمات لازم را اتخاذ می‌کرد.
آن حضرت، برای دفاع بهتر و روان‌تر در برابر تهاجم احتمالی دشمن، دستور داد که خیمه‌ها را به یکدیگر نزدیک کرده و با طناب‌های محکم آن‌ها را به هم پیوند دهند و در اطراف خیمه‌ها خندقی حفر کرده و آن‌ها را از خار و هیزم انباشته کنند، تا در هنگام هجوم دشمن از سه طرف آنان را با خندق‌هایی شعله ور مواجه کرده و از یک طرف با نیروهای تدافعی خویش در برابر دشمن ایستادگی کنند.
این تصمیم و تدبیر آن حضرت، بسیار اثر بخش و کارساز بود. زیرا بار‌ها دسته‌هایی از اراذل و گروه‌های جنایت پیشه سپاه عمر بن سعد، قصد هجوم به خیمه‌گاه امام حسین (ع) را نمودند ولی با انبوهی از آتش مواجه شده و از ادامه کار خود منصرف گردیدند.

هم اکنون در جایگاه خیام آل الله در کربلا، بارگاه خیمه گاه قرار دارد که در ادامه تصاویر آن می آید:



۴- عبادت و تهجّد.
شب عاشوار به عنوان آخرین شب زندگانی امام حسین (ع) و یاران وفادارش، برای آنان بسیار با ارزش و مغتنم بود. آنان از این شب، بیشترین و بهترین بهره‌های معنوی و عرفانی را تحصیل کرده و تا بامدادان روز عاشورا به راز و نیاز، مناجات، نماز و قرائت قرآن پرداختند و روح و روان خود را با تهجّد و شب زنده داری صیقل داده و برای شهادت در راه خدا آماده کردند. (۱)

۱- نک: الفتوح (ابن اعثم کوفی)، ص ۹۰۱؛ الارشاد (شیخ مفید)، ص ۴۴۲؛ لهوف سید بن طاووس، ص ۱۰۹



خودکار آبی، بی‌ضررترین نوشت افزار

دکتر محمد سلیم اسماعیلی، فوق تخصص چشم و قرنیه و عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران در گفت وگو با خبرنگار بهداشت و درمان ایسنا منطقه علوم پزشکی تهران، درباره نور مناسب در هنگام مطالعه اظهار داشت: هنگام مطالعه، نور باید کافی و مناسب باشد؛ زیرا نور نامناسب بر روی چشم اثر منفی می‌گذارد و فرد را به ضعف بینایی مبتلا می‌کند.


وی در ادامه تأکید کرد: برای مطالعه بهتر است از نور زرد یا همان لامپ‌های معمولی استفاده شود؛ زیرا نور مهتابی به علت این که نوسان دارد برای مطالعه مناسب نیست.



اسماعیلی افزود: جهت تابش نور بهتر است از بالا و یا سمت چپ باشد. در هنگام مطالعه چشم باید به طور مستقیم و به موازات صفحه حرکت کند، از پریدن به سطور بالا و پایین دوری کنید؛ زیرا این کار باعث خستگی چشم می‌شود و به چشم صدمه می‌رساند.



این عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران ادامه داد: اغلب چراغ‌های مطالعه برای چشم مضر هستند و بهتر است از چراغهای مطالعه استفاده نشود مگر آنکه نور آن مناسب و فاصله آن با صفحه کتاب زیاد باشد، در هر حال بهتر است که نور از سقف و از اطراف بتابد و نور اتاق یکنواخت باشد.



وی درخصوص استفاده از چراغ مطالعه در شب گفت: در حد امکان شب ها از چراغ مطالعه استفاده نکنید؛ زیرا علاوه براین که می‌تواند به چشم صدمه برساند در خستگی زودهنگام چشم تاثیر دارد.



این فوق تخصص چشم و قرنیه افزود: فاصله چشم از کتاب درحد متوسط 35 سانتی متر کافی است، توصیه می‌شود پس از 45 تا 60 دقیقه مطالعه فرد به خود استراحت بدهد و سعی کند به فضاهای طبیعی نگاه کند و یا با انجام حرکات کششی و فعالیتهای بدنی سبب جریان خون در اندام‌ها شود، این جریان خون خستگی را از بدن فرد رفع کرده و می‌تواند وی را برای مطالعه دوباره آماده کند.



دکتراسماعیلی تأکید کرد: برای نوشتن بهتر است از خودکار آبی استفاده شود؛ زیرا خودکار قرمز و مشکی به چشم صدمه می‌رساند و بهتر است دانش آموزان برای خط کشیدن زیر مطالب مهم کتاب از مداد استفاده کنند، تا هم امکان پاک کردن آن وجود داشته باشد و هم باعث آسیب رساندن به چشم نشود.


وی در پایان تصریح کرد: دانش آموزان برای مشاهده تخته باید بیشتر از یک متر با تخته فاصله داشته باشند نه کمتر از آن؛ زیرا این امر سبب خستگی چشم می‌شود.

http://edoctor.mihanblog.com/post/21