قاتل امام حسین(ع) پس از شش سال در چنین روزی به درک رسید


قاتل امام حسین(ع) پس از شش سال در چنین روزی به درک رسید


عبیدالله بن زیاد، پس از شش سال از شهادت مظلومانه امام حسین (ع) و یاران فداکارش در سرزمین کربلا، در نبردی میان سپاهیان مختار بن ابی عبیده ثقفی و سپاهیان عبدالملک بن مروان، در حوالی موصل در تاریخ دهم محرم (عاشورا) سال ۶۷ قمری به هلاکت رسید.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی حج، مختار بن ابی عبیده ثقفی، که در ربیع الاول سال ۶۶ قمری با همراهی و همیاری شیعیان عراق بر ضد دستگاه خلافت اموی قیام کرده و به پیروزی رسید و کوفه و بسیاری از شهرهای عراق را در سیطره خود گرفت، در صدد انتقام از قاتلان و جنایتکاران واقعه کربلا بر آمد و بسیاری از آنان را دستگیر و به وضع فجیعی قصاص کرد و قلوب شیعیان را تسلی داد.


اما علاوه بر مخالفان و دشمنان داخلی، با دو جبهه خارجی نیز رویارویی داشت. از یک سو سپاهیان عبدالله بن زبیر از جنوب عراق، وی را تحت فشار قرار داده و هر از گاهی با تهاجم سنگین خود روبرو می‌کردند و از سوی دیگر، نیروهای جنایت پیشه اموی، از شمال و غرب عراق، وی را مورد تهدید قرار می‌دادند.


عبیدالله بن زیاد که نقش اساسی و کلیدی در ماجرای کربلا و شهادت مظلومانه امام حسین (ع) و یارانش داشت، در آن زمان در شام به سر می‌برد و از سوی عبدالملک بن مروان (پنجمین خلیفه اموی) مأموریت یافت که در ر‌أس سپاهی سنگین، به استعداد هشتاد هزار نفر به سوی عراق هجوم آورد و قیام و حکومت انقلابی مختار را نابود نماید.


مختار برای دفع تهاجم سپاهیان شامی، ابراهیم بن مالک اش‌تر نخعی را در رأس سی هزار مرد جنگی و انقلابی به شمال عراق اعزام داشت.

دو سپاه، در ساحل «نهر خاذر» در چهار فرسنگی شهر موصل به هم رسیده و نبرد خونینی به راه انداختند. تعداد زیادی از طرفین کشته و تعداد فراوانی زخمی و از کار افتاده شدند. ولی تلفات و خسارت‌های سپاهیان شام، بسیار سنگین و کمر شکن بود.

از لشکریان عبیدالله، تعداد بی‌شماری در میدان جنگ به هلاکت رسیده و تعداد زیاد دیگری در هنگام عقب نشینی از رود خاذر غرق شدند. تعداد کشته‌های شامیان را بیش از هفتاد هزار تن بر شمرده‌اند.



مهم‌ترین رویداد این نبرد، کشته شدن عبیدالله بن زیاد (فرمانده کل سپاه اموی) و تعدادی از فرماندهان و افسران عالی رتبه شامی بود. عبیدالله، به دست ابراهیم بن مالک اش‌تر، با یک ضربت شمشیر، از کمر به دو نیم شد و به سزای کردار ننگین خود رسید. همچنین شمربن ذی الجوشن نیز در این روز به هلاکت رسید.



پس از پیروزی سپاهیان عراق، ابراهیم بن مالک دستور داد که تعداد هفتاد و دو سر از بدن کشته شدگان شامی (به تعداد سرهای شهیدان کربلا) جدا کرده و برای مختار در کوفه ارسال نمایند و از این بابت، دل‌های داغدار اهل بیت (ع) و شیعیان و محبان آن‌ها را شاد گردانند.(۱)


۱- نک: تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص ۵۳؛ ماهیت قیام مختار (رضوی اردکانی)، ص ۵۱۱؛ منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج۲، ص ۴۵۰



چه هنگام از آسمان خاک قرمز بارید

چه هنگام از آسمان خاک قرمز بارید


امام رضا (ع) به ابن شبیب فرمود: پدرم از پدرش از جدّش (ع) به من خبر داد که وقتی جدّم حسین (ع) شهید شد، از آسمان خون و خاک قرمز بارید.
امام رضا (ع) به ابن شبیب فرمود: اگر می‌خواهى گریه کنى، بر حسین‌بن على بن ابی‌طالب (ع) گریه کن! از بستگانش ۱۸ نفر به همراهش شهید شدند که در روى زمین نظیر نداشتند و آسمان‌هاى هفتگانه و زمین به خاطر شهادتش گریستند.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی حج، از زمانی که حضرت اباعبدالله الحسین (ع) ردای شهادت را بر تن کرد ۱۳۷۵ سال می‌گذرد، در این میان ائمه معصومین با بازخوانی حادثه عاشورا فضایی را برای شیعه ترسیم کردند تا در پرتو آن یاد، نام و جانفشانی امام حسین (ع) برای همیشه تا روز قیامت باقی بماند.

روایت ائمه از واقعه جانسوز کربلا در قالب احادیث در کتاب‌های روایی و تاریخی به ثبت رسیده است، شرح حادثه دشت نینوا آن هم از زبان اولاد حسین (ع) رنگ و بویی دارد، چرا که پرده از واقعیتی بر می‌دارد که کمتر کسی می‌تواند به آن ایرادی وارد سازد.

یکی از این فرزندان، امام علی بن موسی‌الرضا (ع) است که به روضه‌خوانی برای جد بزرگوارش می‌پردازد.

*توصیه‌ای که امام برای روز عاشورا به شیعیان کردند

امام رضا (ع) فرمودند: هر کس روز عاشورا به دنبال انجام کار‌ها و حوائج خود نرود، خداوند حوائج دنیا و آخرت او را بر آورده سازد و هر کس که روز عاشورا، روز مصیبت و حزن و گریه‏اش باشد، خداوند روز قیامت را روز شادی و سرورش قرار خواهد داد و در بهشت چشمانشان به دیدار ما روشن خواهد شد و هر کس روز عاشورا را روز برکت بنامد و برای منزلش چیزی در آن روز ذخیره کند، آنچه ذخیره کرده است، برکت نخواهد داشت، و در روز قیامت همراه یزید، عبیدالله بن زیاد و عمر بن سعد- لعنهم‏ الله- در پست‏‌ترین درجه جهنم محشور خواهد شد.

*‌ای ابن شبیب! اگر می‌خواهی گریه کنی، بر حسین (ع) گریه کن

ریّان بن شبیب گوید: در اولین روز محرم به خدمت امام رضا (ع) رسیدم، حضرت فرمودند: آیا روزه هستی؟ عرض کردم: خیر، فرمود: امروز، روزی است که زکریا (ع) پروردگارش را خواند و گفت: «رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ» و خداوند دعای او را مستجاب کرد و به ملائکه دستور داد که به زکریا- که در محراب در حال نماز بود- بگویند که خدا به تو یحیی را مژده می‌‏دهد، پس هر کس این روز را روزه بدارد و سپس دعا کند، خداوند‌‌ همان طور که دعای زکریّا را مستجاب کرد، دعای او را نیز مستجاب می‌‏کند.

سپس فرمود:‌ای ابن شبیب! محرم ماهی است که اهل جاهلیت به احترام آن، ظلم و جنگ را حرام کرده بودند ولی این امّت، احترام آن و احترام پیغمبر خود را حفظ نکردند، در این ماه اولاد او را کشتند و زنانش را اسیر کردند و وسایلش را غارت کردند، خداوند هرگز این کارشان را نبخشد!

*۴ هزار فرشته‌ای که تا روز ظهور حجت (عج) بر مزار امام حسین (ع) حضور دارند

ای ابن شبیب! اگر می‌خواهی گریه کنی، بر حسین بن علی بن ابی‌طالب (ع) گریه کن، زیرا او را هم‌چون گوسفند ذبح کردند و از بستگانش، ۱۸ نفر به همراهش شهید شدند که در روی زمین نظیر نداشتند، آسمان‌های هفتگانه و زمین‏‌ها به خاطر شهادتش گریستند و ۴ هزار فرشته برای یاری او به زمین آمدند، ولی تقدیر الهی نبود و آن‌ها تا قیام قائم علیه السّلام در نزد قبرش با حال نزار و ژولیده باقی هستند و از یاوران قائم (عج) هستند و شعارشان «یا لثارات الحسین» است.

*چه هنگام از آسمان خاک قرمز بارید

ای ابن شبیب! پدرم از پدرش از جدّش (ع) به من خبر داد که وقتی جدّم حسین (ع) شهید شد، از آسمان خون و خاک قرمز بارید.

ای ابن شبیب! اگر به گونه‏ای بر حسین گریه کنی که اشک‌هایت بر گونه‏‌هایت جاری شود، خداوند هر گناهی که مرتکب شده باشی- چه کوچک، چه بزرگ، چه کم و چه زیاد- خواهد بخشید.

*راهکار امام رضا (ع) برای لقاءالله

ای ابن شبیب! اگر دوست داری پاک و بدون گناه به ملاقات خدا بروی، به زیارت‏ حسین برو.

ای ابن شبیب! اگر دوست داری با پیامبر اکرم (ص) در غرفه‏‌های بهشت همراه باشی، قاتلان حسین را لعنت کن.

*توصیه امام رضا (ع) برای به دست آوردن ثواب شهدای کربلا

ای ابن شبیب! اگر دوست داری ثوابی مانند ثواب کسانی که همراه حسین بن علی (ع) شهید شدند داشته باشی، هر‌گاه به یاد او افتادی بگو: «یا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً» (ای کاش با آنان می‌‏بودم و به فوز عظیم می‌رسیدم).

ای ابن شبیب! اگر دوست داری با ما در درجات عالی بهشت همراه باشی، در اندوه ما اندوهگین و در خوشحالی ما خوشحال باش و بر تو باد به ولایت ما، زیرا اگر کسی سنگی را دوست داشته باشد، خداوند در روز قیامت او را با آن سنگ محشور خواهد کرد.

پی‌نوشت:

-ترجمه عیون أخبار الرضا (ع)، جلد ۱، صفحات ۶۰۴-۶۰۶



چرا روز تاسوعا به نام حضرت عباس(ع)است؟

چرا روز تاسوعا به نام حضرت عباس(ع)است؟


تاسوعا را باید برادر عاشورا نامید. در این روز واژه برادر معنا یافت. عظمت حضرت عباس (ع) در این روز شاید نه به علت نپذیرفتن امان نامه بلکه برای شرمندگی اینکه چرا نامردان به خود اجازه طرح چنین موضوعی داده‌اند و نیز به علت شرمندگی در برابر کودکان تشنه است و هزاران شاید دیگر که تاریخ از فهم آن ناتوان است.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی حج، نامگذاری روز تاسوعا به نام حضرت عباس (ع) ریشه در عرف و سنت متدینین و عزاداران حسینی داردٰ، چه آنکه آن بزرگوار نیز در روز عاشورا به شهادت رسید ولی در روز تاسوعا با پاسخ قدرتمندانه خویش به امان نامه شمر ولایت مداری خویش را به اثبات رساند.

حضرت فاطمه، مکنّی به «اُمّ البنین» همسر امیرمؤمنان (ع)، دارای چهار فرزند دلاور و رشید بود، که همگی در رکاب برادر و امامشان حضرت ابی عبدالله الحسین (ع) در کربلا حضور داشتند. (۱)

حضرت عباس (ع)، که بزرگ‌ترین آنان بود، از شهرت به سزایی برخوردار و به خاطر جمال زیبا، قامت رشید، بهره‌مندی از دلاوری، غیرت و تعهد و تقوا، به «قمر بنی هاشم» معروف و حضور وی در سپاه امام حسین (ع)، برای دشمنان اهل بیت (ع) بسیار سنگین و زجرآور بود.

بدین جهت، دشمن در صدد برآمد، تا وی و برادرانش را از جبهه توحیدی امام حسین (ع) گسسته و به جبهه باطل اموی ملحق کنند. به همین منظور، شمر بن ذی الجوشن کلابی که از قبیله‌ام البنین (س) بود، مأموریت یافت که به حضرت عباس (ع) و سه تن از برادرانش امان نامه دهد.

وی، در عصر روز تاسوعا (نهم محرم) به نزدیکی خیمه‌گاه امام حسین (ع) رفت و با صدای بلند فریاد زد: خواهر زادگانم کجایند؟
امام حسین (ع) که منظور شمر را دانسته بود، به برادران خود فرمود: پاسخ شمر را بدهید، اگر چه او فاسق است ولیکن با شما قرابت و رابطه خویشاوندی دارد.

حضرت عباس (ع) به همراه سه تن از برادرانش - عبدالله، جعفر و عثمان - در نزد شمر حضور یافته و از او پرسیدند: حاجت تو چیست؟

شمر گفت: شما خواهر زادگان منید. بدانید تا ساعاتی دیگر شعله‌های جنگ برافروخته می‌گردد و از یاران حسین بن علی (ع) کسی زنده نمی‌ماند. من برای شما امان نامه‌ای از عمر بن سعد آوردم. شما از این ساعت در امان ما هستید، مشروط بر اینکه از یاری برادرتان حسین (ع) دست برداشته و سپاهش را ترک کنید.

حضرت عباس (ع) که کانون غیرت، حمیت و وفاداری بود، بر او بانگ زد و فرمود: بریده باد دستان تو و لعنت خدا بر تو و امان نامه تو. ‌ای دشمن خدا! ما را فرمان می‌دهی که از یاری برادر و مولایمان حسین (ع) دست برداریم و سر در طاعت ملعونان و ناپاکان در آوریم. آیا ما را امان می‌دهی ولی برای فرزند رسول خدا (ص) امانی نیست؟

شمر از پاسخ دندان شکن فرزندان‌ام البنین (س)، ناامید و خشمناک شد و با سرافکندگی به خیمه‌گاه خویش برگشت. (۲)


فرمان حمله عمومی به خیام امام حسین (ع) از سوی عمر بن سعد


در این روز؛ هنگامی که عمر بن سعد، فرمانده کل سپاه عبیدالله بن زیاد، با دریافت نامه شدید الحن عبیدالله احساس خطر کرد و با آمدن شمر بن ذی الجوشن به کربلا، وی را رقیبی برای فرماندهی خویش می‌دید، با دست پاچگی تمام و بدون اطلاع قبلی، در عصر روز تاسوعا (نهم محرم) فرمان حمله عمومی به سوی خیمه‌گاه امام حسین (ع) را صادر کرد.

وی با گفتن: «یا خیل الله ارکبی و بالجنة ابشری»، سپاهیان خود را وادار به هجوم سراسری کرد و تلاش نمود تا کردار و رفتار خود را بایسته جلوه دهد و روحیات متزلزل سپاهیان خویش را تقویت کند، تا مبادا در نبرد با فرزندزاده رسول خدا (ص) دچار حیرت و سستی گردند.

امام حسین (ع) که در آن هنگام، در پیش‌گاه خیمه‌اش به شمشیر تکیه داده و به استراحت مختصر پرداخته بود، با صدای خواهرش زینب کبری (س) بیدار گردید و خیل عظیم سپاهیان دشمن را در روبروی خود مشاهده نمود، که در حال پیش روی به سوی خیمه‌گاه وی بودند.

آن حضرت، بی‌درنگ برادرش حضرت عباس (ع) را به همراه بیست تن از یاران فداکارش چون زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر به سوی سپاه دشمن فرستاد، تا از فرمانده آنان، علت تهاجم عمومی را جویا شوند.
حضرت عباس (ع) و هیأت همراه، به سران سپاه عمر بن سعد نزدیک شده و پیام امام حسین (ع) را ابلاغ کردند و آنان در پاسخ امام حسین (ع) گفتند: از امیر عبیدالله بن زیاد فرمان آمده است که حسین بن علی (ع) یا در طاعت او در آید و با او بیعت کند و یا هم اینک آماده نبرد سرنوشت ساز باشد.

حضرت عباس (ع) پیامشان را به امام حسین (ع) رسانید و از آن حضرت، کسب تکلیف نمود. امام حسین (ع) به وی فرمود: از آنان بخواه که امشب را صبر کرده و کار نبرد را به فردا واگذارند. زیرا دوست دارم شب آخر عمرم مقدار بیشتری به عبادت و نماز بپردازم و خدا می‌داند که من به راز و نیاز با وی و نیایش در درگاهش چه قدر علاقمندم.

حضرت عباس (ع) بار دیگر به سوی سپاه دشمن رفت و درخواست امام حسین (ع) را به آنان ابلاغ کرد. عمر بن سعد که مظنون به مسامحه کاری بود و شمر را رقیب خود می‌دید، از درخواست امام حسین (ع) سر باز زد و گفت: برای حسین، دیگر مهلتی نیست!

برخی از فرماندهان سپاه، زبان به اعتراض گشوده و گفتند: ‌ای فرمانده! اگر کافران و مشرکان از ما مهلت می‌خواستند، ما دریغ نمی‌کردیم ولی از مهلت دادن به فرزندزاده رسول خدا (ص) امتناع می‌کنیم؟
عمر بن سعد در برابر اعتراض‌های متعدد یاران خویش مواجه گردید و به ناچار درخواست امام حسین (ع) را پذیرفت و به وی پیام داد که یک شب را به شما مهلت دادم، ولی بامدادان فردا اگر بر فرمان امیر، سر اطاعت فرود نیاورید، فیصله کار را به شمشیر می‌سپارم.

در این هنگام، آرامش نسبی حاکم گردید و هر دو سپاه به خیمه‌گاه خویش برگشته و منتظر فرارسیدن روز بعد، یعنی روز عاشورا شدند.(۳)

تاریخ، به پاس رشادت های فراوان فرزند دلاور امیرمومنان(ع) روز تاسوعا را به نام ایشان مزین کرده تا با یاد آن بزرگوار خوبی ها و فضیلت ها پایدار بماند.

در ادامه تصاویر سرداب حرم حضرت عباس(ع) که پس از ۱۳۷۵ سال به ادب دورادور حرم آن بزرگوار در طواف است در پی می آید:

۱- الارشاد (شیخ مفید)، ص ۳۴۲
۲- ه‌مان، ص ۴۴۰؛ بحارالانوار (علامه مجلسی)، ج ۴۴، ص ۳۹۱

۳- نک: الارشاد (شیخ مفید)، ص ۴۴۰؛ منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج۱، ص ۳۳۷



آخرین ساعات حیات امیرمؤمنان علی(ع) چگونه گذشت

آخرین ساعات حیات امیرمؤمنان علی(ع) چگونه گذشت


امیرالمؤمنین(ع) در وصیت خود فرمودند: اى نوادگان عبدالمطلب! نکند که شما بعد از شهادت من دست خود را از آستین بیرون آورید و در خون مسلمانان فرو برید و بگویید امیرمؤمنان کشته شد و این بهانه‌اى براى خونریزى شود.



خبرگزاری فارس ـ گروه آیین و اندیشه: جنگ نهروان پایان یافت و امام على (ع) به کوفه مراجعت کرد، ولى عدّه‌اى از خوارج که در نهروان توبه کرده بودند دوباره زمزمه مخالفت سر دادند و بناى فتنه و آشوب گذاشتند.


امام على (ع) براى آنان پیام فرستاد و آنان را به آرامش دعوت کرد و از مخالفت با حکومت برحذر داشت، ولى چون از هدایت ایشان ناامید شد با قدرت آن گروه ماجراجو و طغیانگر را تار و مار کرد و در نتیجه برخى از آنان کشته و زخمى شدند و عده‌اى هم پا به فرار گذاشتند. یکى از فراریان خوارج، عبدالرحمان بن ملجم از قبیله مراد بود که به مکه گریخت.


شورای سه نفره خوارج

فراریان خوارج، مکه را مرکز عملیات خود قرار دادند و سه تن از آنان به نامهاى عبدالرحمان بن ملجم مرادى و برک بن عبدالله تمیمى (1) و عمرو بن بکر تمیمى (2) در یکى از شبها گردهم آمدند و اوضاع آن روز و خونریزی‌ها و جنگهاى داخلى را بررسى کردند و از نهروان و کشتگان خود یاد کردند و سرانجام به این نتیجه رسیدند که باعث این خونریزى و برادرکشى على (ع) و معاویه و عمروعاص هستند و اگر این سه نفر از میان برداشته شوند مسلمانان تکلیف خود را خواهند دانست و به میل خود خلیفه‌اى انتخاب خواهند کرد.


پس این سه نفر با هم پیمان بستند و آن را به سوگند مؤکد کردند که هر یک از آنان متعهد کشتن یکى از سه نفر شود.

ابن ملجم متعهد قتل على (ع) شد و عمرو بن بکر عهده دار کشتن عمروعاص گردید و برک بن عبدالله نیز قتل معاویه را به عهده گرفت. (3)


نقشه این توطئه به طور محرمانه در مکه کشیده شد و براى اینکه هر سه نفر در یک وقت هدف خود را عملى سازند، شب نوزدهم ماه مبارک رمضان را تعیین کردند و هر یک براى انجام مأموریت خود به سوى شهر مورد نظر خود حرکت کرد.


عمرو بن بکر براى کشتن عمروعاص به مصر رفت و برک بن عبدالله براى قتل معاویه به سوى شام حرکت کرد و ابن ملجم نیز راهى کوفه شد. (4)


معاویه، زخمی شد

برک بن عبدالله در شام به مسجد رفت و در شب موعود در صف اول به نماز ایستاد و در حالى که معاویه سر به سجده داشت با شمشیر به او حمله کرد ولى، در اثر اضطراب روحى و دستپاچگى، شمشیر او به خطا رفت و به جاى سر بر ران معاویه فرود آمد و معاویه زخم شدیدى برداشت.

او را فوراً به خانه‌اش منتقل کردند و بسترى شد. وقتى ضارب را در پیش او حاضر کردند معاویه از او پرسید: چگونه بر این کار جرأت کردى؟ گفت: امیر مرا معاف دارد تا مژده‌اى به او بدهم. معاویه گفت: مژده تو چیست؟ برک گفت: على را امشب یکى از همدست‌هاى من کشته است و اگر باور ندارى مرا توقیف کن تا خبر آن به تو برسد، و اگر کشته نشده باشد من تعهد مى‌کنم که بروم و او را بکشم و باز نزد تو آیم.

معاویه او را تا رسیدن خبر قتل على (ع) نگه داشت و چون خبر مسلم شد او را رها کرد و بنا به نقل دیگر همان وقت او را به قتل رساند. (5)


طبیبان چون زخم معاویه را معاینه کردند گفتند: اگر امیر اولادى نخواهد مى‌توان با دوا معالجه کرد و گرنه محل زخم باید با آتش داغ شود. معاویه از داغ کردن با آتش ترسید و به قطع نسل راضى شد و گفت: یزید و عبدالله براى من کافى هستند. (6)


عمروعاص به نماز نیامد و فرد دیگر به جایش کشته شد

عمروبن بکر نیز در همان شب در مصر به مسجد رفت و در صف اول به نماز ایستاد. از قضا در آن شب عمروعاص را تب شدیدى عارض شده بود که از التهاب و کسالت آن نتوانسته بود به مسجد برود و خارجة بن حنیفه «حذافه» (7) را براى اداى نماز به مسجد فرستاده بود و عمرو بن بکر او را به جاى عمروعاص کشت و چون جریان را دانست گفت: «اردت عمراً و اراد الله خارجة» (8) یعنى: من کشتن عمرو را خواستم و خدا کشتن خارجه را.


ابن ملجم روز بیستم شعبان وارد کوفه شد

اما عبدالرحمان بن ملجم مرادى در روز بیستم ماه شعبان سال 40 هجرى به کوفه آمد. گویند چون على (ع) از آمدنش با خبر شد فرمود: آیا رسید؟ همانا جز آن چیزى بر عهده من نمانده و اکنون هنگام آن است.

ابن ملجم در خانه اشعث بن قیس فرود آمد و یک ماه در خانه او ماند و هر روز، با تیز کردن شمشیر خود را آماده مى‌کرد. (9) در آنجا با دخترى به نام قطام، که او نیز از خوارج بود، مواجه شد و عاشق او شد.


طبق نقل مسعودى، قطام دختر عموى ابن ملجم بود و پدر و برادرش در واقعه نهروان کشته شده بودند. قطام از زیباترین دختران کوفه بود و چون ابن ملجم او را دید همه چیز را فراموش کرد و رسماً از وى خواستگارى نمود. (10)


قطام گفت: من با کمال میل تو را به همسرى خود مى‌پذیرم مشروط بر اینکه مهریه مرا مطابق میل من قرار دهى. عبدالرحمان گفت: بگو بدانم مقصودت چیست؟ قطام که عاشق را تسلیم دید، مهر را سنگین کرد و گفت: سه هزار درهم و یک غلام و یک کنیز و قتل على بن ابى طالب.


ابن ملجم: تصور نمى‌کنم مرا بخواهى و آن وقت قتل على را به من پیشنهاد کنى!

قطام: تو سعى کن او را غافلگیر کنى. در آن صورت، اگر او را بکشى هر دو انتقام خود را گرفته‌ایم و روزگار خوشى خواهیم داشت و اگر در این راه کشته شوى جزاى اخروى و آنچه خداوند براى تو ذخیره کرده است از نعمت‌هاى این جهان بهتر و پایدارتر است.

ابن ملجم گفت: بدان که من جز براى این کار به کوفه نیامده‌ام. (11)


قطام گفت: من جمعى را از قبیله خود با تو همراه مى‌کنم که تو را در این باره یارى دهند و همین کار را هم کرد و مردم دیگرى از خارجیان کوفه به نام وردان بن مجالد از همان قبیله تیم الرباب را با وى همراه ساخت.


ابن ملجم که مصمم به قتل على (ع) بود با یکى از خوارج به نام شبیب بن بجره که از قبیله اشجع بود ملاقات کرد و به او گفت: آیا طالب شرف دنیا و آخرت هستى؟! پرسید: منظورت چیست؟ گفت: به من در قتل على بن ابى طالب کمک کن. شبیب گفت: مادرت به عزایت بنشیند، مگر تو از خدمات و سوابق و فداکاری‌هاى على در زمان پیامبر (ص) اطلاع ندارى؟

ابن ملجم گفت: واى بر تو، مگر نمى‌دانى که او قاتل به حکمیت مردم در کلام خدا شد و برادران نمازگزار ما را به قتل رساند؟ بنابراین، به انتقام برادران دینى خود، او را خواهیم کشت. (12)


شبیب پذیرفت و ابن ملجم شمشیرى تهیه کرد و آن را با زهرى مهلک آب داد و سپس در موعد مقرر به مسجد کوفه آمد.

آن دو در آنجا با قطام، که در روز جمعه سیزدهم ماه رمضان معتکف بود، ملاقات کردند و او به آن دو گفت که مجاشع بن وردان بن علقمه نیز داوطلب شده است که با آنان همکارى کند.


چون هنگام عمل فرا رسید قطام سرهاى آنان را با دستمال‌هاى حریر بست و هر سه شمشیرهاى خود را به دست گرفتند و شب را با کسانى که در مسجد مى‌ماندند به سر بردند و در مقابل یکى از درهاى مسجد که معروف به ''باب السده'' بود نشستند. (13)


حالات امیرالمؤمنین علی(ع) در شب‌های آخر

امام (ع) در ماه رمضان آن سال پیوسته از شهادت خود خبر مى‌داد. حتى در یکى از روزهاى میانى ماه، هنگامى که بر فراز منبر بود، دست به محاسن شریفش کشید و فرمود: «شقی‌ترین مردم این موها را با خون سرم رنگین خواهد کرد».


همچنین فرمود: ماه رمضان فرا رسید و آن سرور ماههاست در این ماه در وضع حکومت دگرگونى پدید مى‌آید. آگاه باشید که شما در این سال در یک صف بدون امیر حج خواهید کرد و نشانه‌اش این است که من در میان شما نیستم. (14)


اصحاب آن حضرت مى‌گفتند: او با این سخن خبر از مرگ خود مى‌دهد ولى آن را درک نمى‌کنیم. (15) به همین جهت، آن حضرت در روزهاى آخر عمر خود، هر شب به منزل یکى از فرزندان خود مى‌رفت.